اسرائيليات و زمينه‏هاى نفوذ آن به فرهنگ اسلامى

پدیدآورحمید محمدقاسمی

نشریهفصلنامه مشکوة

شماره نشریه65_62

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیمعرفت شناسى

share 3445 بازدید
اسرائيليات و زمينه‏هاى نفوذ آن به فرهنگ اسلامى

حميد محمد قاسمى
مقدمه

از آن هنگام كه آفتاب عالمتاب اسلام از پگاه جزيرة‏العرب طلوع كرد و با شعاع حياتبخش خود كالبد مرده بشريت را جانى دوباره بخشيد و باتلاق عفونت‏بار عادات زشت جاهلى را به بوستان گلهاى دلنواز فضايل اخلاقى و انسانى مبدل ساخت، معاندان و بدخواهان اين آيين الهى كه بسان خفاشانى شب‏پرست تاب نظاره اين نور الهى را نداشتند تمام توان خود را به كار گرفتند تا مانع اين خورشيد جهان افروز شوند. ليكن به فرموده خداى متعال: يريدون ليطفؤا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لوكره الكافرون. (1)
آنان مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولى خدا نور را كامل مى‏كند هر چند كافران خوش نداشته باشند.
هر كه بر شمع خدا آرد تفو شمع كى سوزد بسوزد پوز او كى شود دريا ز پوز سگ نجس كى شود خورشيد از پف منطمس (2)
دشمنان اسلام كه از راه مقابله نظامى و توسل به زور طرفى نبسته بودند، شيوه‏اى جديد برگزيدند. با هدف مشوه و مشوش جلوه دادن چهره تابناك اسلام به روش تحريف و قلب حقايق روى آوردند و بر آن شدند تا با خرافى نشان دادن آيين پاك محمدى پيروانش را از گرد اين شمع فروزان پراكنده سازند و اسلام را در منظر همگان، دينى مغاير با مبانى عقلى و علمى ترسيم نمايند.
در اين ميان يهوديان كه از دشمنان زخم‏خورده اسلام بودند و ظهور و گسترش اسلام هيمنه و ابهت آنها ار در هم شكسته بود و بساط امتيازهاى ساختگى آنها را در هم پيچيده بود حقد و كينه اسلام را در دل مى‏پروراندند و از هيچ فرصتى براى توطئه‏گرى و دسيسه چينى عليه اسلام فروگذار نمى‏كردند، يكى از شگردهاى شوم آنان، آلوده ساختن زلال جارى معارف دينى با اباطيل و افسانه‏هاى خرافى و پيرايه‏هايى بود كه يا زاييده ذهن بيمار آنان بود و يا ريشه در كتابهاى تحريف شده آنان داشت. اينان براى مسخ مفاهيم دينى و تحريف تعاليم و احكام اسلامى به القاى انواع شبه‏ها و دروغ پراكنى در ميان مسلمانان پرداختند و بخش قابل توجهى از مفاهيم دينى را مشوب به خرافات و مجعولات خود نمودند، كه اين قبيل مجعولات و افسانه‏هاى خرافى و قصه‏هاى ساختگى را - خواه از ناحيه يهوديان باشد و يا ديگران - در اصطلاح «اسرائيليات‏» مى‏ناميم.
گفتنى است‏يهوديان بسيار زيركتر از آن بودند كه بخواهند در هيبت‏يهودى‏گرى نقشه‏هاى شوم خود را اجرا كنند، از اين‏رو، عالم‏نمايان يهود با درآمدن كسوت اسلام و جازدن خود به عنوان مسلمانانى مقدس مآب به نشر خرافات و ترهات در ميان مسلمانان پرداختند و با سوء استفاده از ظن پاره‏اى از خلفا و حكام جور نسبت‏به خود، بازار دروغ پردازيهاى خويش را رونق بخشيدند، و داستانهاى ساختگى خود را به نام تفسير قرآن ميان مسلمانان پراكندند.
به هر جهت‏بحث اسرائيليات و تاثيرات آن بر حوزه‏هاى مختلف فرهنگ اسلامى، تاريخى طولانى و غم انگيز دارد كه هر انسان دردمند و دلسوزى را دچار تاسف شديد مى‏كند و در اندوهى ژرف فرو مى‏برد. متاسفانه اسرائيلياتى كه در آثار مختلف تفسيرى، روايى، تاريخى و كلامى راه يافته سبب گرديده است تا دشمنان شناخته شده و يا ناشناخته اسلام با دستاويز قرار دادن اين مجعولات و گاه با بزرگنمايى و شاخ و برگ دادن به آنها، به درونى‏ترين نقاط حرم اسلام پاى تجاوز گذارند و حريم مقدس آن را مورد هجوم و تبليغات مسموم خود قرار دهند.
در اين مقال تلاش كرده، تا ضمن تعريف اسرائيليات و آشنايى به مصادر آن، عوامل و زمينه‏هاى نفوذ اسرائيليات به فرهنگ اسلام را بررسى كنيم.

معناى اسرائيليات

«فان فلوتن‏» در تعريف اسرائيليات مى‏گويد: «علماى اسلام واژه "اسرائيليات" را بر تمامى عقايد غير اسلامى به ويژه آن دسته از عقايد و افسانه‏ها و خرافاتى كه يهود و نصارى از قرن اول هجرى در دين اسلام وارد نموده‏اند اطلاق مى‏نمايند.» (3)
دكتر آل جعفر مى‏گويد: «در اصطلاح مفسران و محدثان، «اسرائيليات‏» شامل داستانهاى خرافى و اساطيرى مى‏گردد كه وارد احاديث و تفاسير اسلام گرديده‏اند گر چه منشا آنها يهود يا مسيحيت نباشد.» (4)
يكى ديگر از محققان مى‏نويسد: «اسرائيليات‏»اصطلاحى است كه متفكران مسلمان آن را بر مجموعه اخبار و قصه‏هاى يهودى و نصرانى اطلاق مى‏نمايند كه بعد از ورود جمعى از يهوديان و مسيحيان به دين اسلام و يا تظاهر آنها به مسلمانى وارد جامعه اسلامى گرديده است. (5)
دكتر محمد حسين ذهبى در معناى اسرائيليات تعريف جامعى ارائه مى‏دهد و مى‏گويد: «واژه اسرائيليات گرچه ظاهرا نشانگر نفوذ فرهنگ يهود در تفاسير مى‏باشد ليكن مقصود ما از اسرائيليات مفهومى گسترده‏تر و فراگيرتر از اين است و آن عبارتست از تاثير پذيرى تفاسير از فرهنگ يهودى و مسيحى و غلبه رنگ اين دو فرهنگ - و مانند آنها - بر تفاسير. اما از آنجا كه از صدر اسلام تا زمان عالمگير شدن آن همواره يهوديان بيش از سايرين با مسلمانان معاشرت داشته و از نظر تعداد هم بيش از همقطاران خود بوده‏اند بدين جهت - در مقايسه با مسيحيت و ساير فرقه‏ها - بيشترين تاثير را در تفاسير (و ساير منابع اسلامى) بر جاى گذارده‏اند.» (6)

مصادر اسرائيليات

شايد بتوان گفت كه اسرائيليات از دو منبع و مصدر اصلى سرچشمه گرفته‏اند:

1 - كتب تحريف شده يهود و نصارى

بسيارى از روايات اسرائيلى ريشه در منابع تحريف شده يهود و نصارى دارد كه با امعان نظر مى‏توان دريافت‏برخى داستانهاى خرافى و اساطير و اباطيل مندرج در كتابهاى آنها با رنگ و لعابى جديد و با پردازشى اسلامى وارد تفاسير و ساير منابع مسلمين گرديده‏اند.

2 - خيال پردازى و افسانه سرايى‏هاى مسلمان نمايان اهل كتاب

يكى از سرچشمه‏هاى مهم اسرائيليات، ذهنيت پردازى و افسانه‏سرايى يهوديان و مسيحيان تازه مسلمانى چون كعب الاحبار، وهب بن منبه، تميم دارى، عبدالله بن سلام و همكيشان آنها بوده است.
آنها چون برخى مسلمانان ساده لوح را آماده شنيدن خرافات مى‏يافتند، با بهره‏گيرى از قوه خلاقه خود، داستانها و افسانه‏هاى خرافى را كه حتى سابقه‏اى از آنها در منابع اهل كتاب به چشم نمى‏خورد خلق مى‏نمودند، (7) و با شاخ و برگ دادن به آنها از كاه، كوه مى‏ساختند.
آنها بسيار مى‏شد كه قصص قرآن و داستانهاى انبيا را كه به اجمال و اختصار در قرآن طرح شده بود دستمايه كار خود را قرار مى‏دادند و شرح و تفصيل‏هايى همچون طول و عرض حضرت آدم، طول و عرض و ارتفاع كشتى نوح و ماجراى حيوانات موجود در آن، نام عصاى موسى و جنس و مشخصات آن، نوع درختى كه خدا به وسيله آن با موسى سخن گفت، ويژگيهاى اژدهايى كه از عصاى موسى پديد آمد، ويژگيهاى تابوت عهد و طول و عرض و جنس آن، نام سگ اصحاب كهف و رنگش و موضوعاتى از اين قبيل را كه غالبا زاييده فكر و خيال آنان بود با تمام ريزه‏كارى‏ها نقل مى‏كردند. بسيارى از اين افسانه‏ها را مى‏توان در لابلاى كتابهاى تاريخ و تفسير سراغ گرفت كه اگر به جمع آورى آنها در مجموعه‏اى اهتمام ورزيده شود به دهها مجلد بالغ مى‏شود.

عوامل و زمينه‏هاى نفوذ اسرائيليات به فرهنگ اسلامى

بدون ترديد شناخت عوامل و زمينه‏هاى ظهور و بروز اسرائيليات و ميدان يافتن مروجان اين اساطير و افسانه‏هاى خرافى در ميان مسلمين اهميت‏خاص دارد و ناديده انگاشتن جريانهايى كه سبب گرديدند تا پاى اين مجعولات و خرافات اسرائيلى به حوزه فرهنگ اسلامى باز شود و تا اعماق جامعه اسلامى رسوخ كند همانا چشم فرو بستن از حقايقى است كه تاريخ اسلام شاهد و ناظر عينى آن واقعيات دردناك بوده است.
عوامل عمده نفوذ اسرائيليات در فرهنگ اسلامى را مى‏توان بدين گونه خلاصه كرد:

1 - حضور اهل كتاب (8) در جزيرة‏العرب پيش از اسلام

گرچه آيين بت پرستى بر بيشتر اعراب غلبه داشت و تا اعماق جزيرة‏العرب شيوع پيدا كرده بود، اما دو آيين يهوديت و مسيحيت - در مقايسه با ساير اديان - در جزيرة‏العرب اهميتى. درخور توجه داشتند و آشنايى و امتزاج و معاشرت اعراب با پيروان اين اديان نقش بسزايى در انتقال فرهنگ اهل كتاب به اعراب چه قبل و چه بعد از اسلام ايفا مى‏نمود.
دكتر طه حسين به دنبال بحث در زمينه‏هاى آشنايى اعراب با آيين يهود و مسيحيت مى‏نويسد: «بنابراين اعتقاد به اين مطلب كه ملت‏يهود در آن عصر دور و بر كنار - از ساير ملل و اديان - زندگى مى‏كرد و از وضع ملتهاى همسايه خود بى خبر بود درست نيست زيرا دو كيش يهودى و مسيحى بر مردم جنوب و شمال - جزيرة‏العرب - از آسمان فرود نيامده بلكه از راه ارتباط با ملتهاى متمدن همسايه به دست آنان و اينان رسيده بود و ترديدى نيست كه برخى از مردم كه با دولت ايران همسايه و تا حدى زير نفوذ و سيطره ايرانيان قرار داشتند كيش زردشتى را شناخته و پذيرفته بودند.» (9)
آرى، همين معاشرتها و تعاملها بود كه بستر مناسبى براى شيوع فرهنگ اهل كتاب در جامعه عرب پيش از اسلام مهيا مى‏نمود و به دليل ضعف فرهنگى كه بر عرب جاهلى آن دوره حاكم بود - و در عامل بعدى بدان مى‏پردازيم - آنها بيشترين تاثير را از عقايد و آداب و سنن اهل كتاب - و بويژه اساطير و داستانهاى خرافى كه در ميان آنها رواج داشت - پذيرفتند.
دكتر ذهبى در اين‏باره مى‏نويسد: «در زمان جاهليت، اعراب بارها به شرق و غرب جزيرة‏العرب كوچ كردند و همان گونه كه قرآن كريم اشاره مى‏كند قريش در كوچ زمستانى خود به يمن و در كوچ تابستانى به شام مى‏رفت و در اين دو شهر بسيارى از اهل كتاب كه بيشتر آنها يهودى بودند سكونت داشتند. بديهى است‏بين اعراب جاهلى و يهوديان ساكن در اين شهرها ملاقاتهايى صورت مى‏پذيرفت و اين ملاقاتها - خواه در داخل جزيرة‏العرب يا خارج آن - نقش مهمى در نفوذ فرهنگ يهودى به عرب جاهلى كه در آن زمان به دليل باديه نشينى از نظر فرهنگى بسيار ضعيف بود، ايفا مى‏نمود. البته بدون ترديد عرب جاهلى به دليل محدوديت فرهنگى كه پيش از اسلام دچار آن بود از فرهنگ يهودى بهره اندكى برد و زمينه براى گسترش ارتباط فرهنگى ميان آن دو بسيار محدود و اندك بود.» (10)

2 - ضعف فرهنگى عرب

مردم جزيرة‏العرب كه بيشتر باديه نشين بودند عمدتا از معارف عقلى بى بهره بودند و مسائلى چون منازعات قبيله‏اى و انتقامجويى مهمترين مشغله ذهنى آنها بود. درگيرى و جنگ و جدال دايم، فرصتى براى تامل در اعتقادات دينى براى آنها باقى نمى‏گذاشت. (11)
مظهر عقل عرب جاهلى شعر و لغت و امثال و حكايات بود... آنها از علم و فلسفه بهره نداشتند زيرا زندگى اجتماعى آنها درخور علم و فلسفه نبود. دانش آنها منحصر به علم انساب يا شناختن اوضاع جوى بود. (12)
نگاهى اجمالى به خرافاتى كه در ميان عرب جاهلى رواج داشت نشانگر آن است كه چون از ريشه‏يابى حوادث و كشف علتها عاجز بود به علومى چون كهانت، قيافه‏شناسى، عيافه (پيش‏گويى‏هاى مستند به پرواز و آواز خاص پرندگان) و مانند اينها روى آورد و طبيعى بود كه در شناخت علل و اسباب علم بسيار سطحى نگر بود. (13)
تعبيرات موجود در پاره‏اى از آيات قرآن كريم (14) و روايات اسلامى (15) درباره جامعه عربى عصر جاهلى، گوياى سطح نازل فرهنگى آنها و غوطه‏ور بودنشان در گرداب نادانى و سرگردانى در بيابان اوهام و خرافات است.
عدم برخوردارى عرب جاهلى از پشتوانه فرهنگى، تاثيرى مهم در انفعال آنها نسبت‏به اهل كتاب كه از وجاهت و منزلت علمى خاصى در نزد اعراب برخوردار بودند بر جاى مى‏گذاشت. اهل كتاب به خاطر برخوردارى از ميراث دينى و فرهنگى و آگاهى از داستانهاى انبيا و سرگذشت پادشاهان و داستانهاى شگفت‏انگيز درباره آفرينش عالم و مانند آن، و به دليل برخوردارى از يك شريعت دينى و كتابهايى چند - كه آن را به خدا و پيامبران نسبت مى‏دادند - همواره بر مشركان عرب جاهلى مباهات مى‏نمودند. از جمله عواملى كه به ويژه به قبول و جاهت فرهنگى مورد ادعاى يهود كمك مى‏نمود و به آنان نوعى تشخص مى‏بخشيد نويد آنان به ظهور پيامبرى جديد بود كه آنان صفاتش را در كتبى كه بدانها دسترسى داشتند يافته بودند و آن را براى اعراب حكايت مى‏كردند. (16) از سوى ديگر آنها خود را از اوليا و دوستان خدا و از برگزيدگان الهى معرفى مى‏كردند و بدين سبب براى خود جايگاهى ويژه قايل بودند.
شواهد و روايات تاريخى فراوانى دلالت‏بر سلطه فرهنگى اهل كتاب بر اعراب جاهلى داشته و اين مدعاى برخى محققان را اثبات مى‏كند: «عرب در برابر اهل كتاب همچون شاگرد نسبت‏به استاد عمل مى‏نمود و آنان را سرچشمه فرهنگ و معرفت‏خويش مى‏دانستند». (17)
به عنوان مثال در رواياتى نقل شده از پاره‏اى صحابه آمده است: ما يهوديان را در زمان جاهليت‏بزرگ مى‏داشتيم زيرا كه ما اهل شرك و آنها از اهل كتاب به شمار مى‏رفتند و آنان به ما مى‏گفتند ما منتظر بعثت پيامبرى هستيم كه زمان ظهورش به طول انجاميده و شما را همچون قوم عاد و ارم از بين خواهيم برد. (18)
و از ابن عباس نقل شده است: اين گروه از انصار كه بت پرست‏بودند با گروه ديگرى از يهود كه اهل كتاب بودند - در كنار هم مى‏زيستند - و آنها براى يهود از نظر علمى شانى والا قايل بودند و در بسيارى از كارهاى خود از آنها تبعيت مى‏كردند. (19)
سهيلى صاحب كتاب «روض الانف‏» مى‏نويسد: در ميان اوس و خزرج كسانى يافت مى‏شدند كه دين يهود را اختيار كرده بودند و پاره‏اى از زنان آنها بودند كه نذر كرده بودند اگر صاحب فرزندى شدند يا اگر نوزادشان زنده ماند او را به كيش يهود درآورند چرا كه يهود در نزد آنها اهل علم و كتاب بشمار مى‏آمدند. (20)
در متون تاريخى آمده است كه يهوديان مكانهاى بخصوصى در جزيرة‏العرب داشتند كه علما و احبار يهود در آنها احكام شريعت‏يهود و تاريخ گذشتگان و سرگذشت پيامبران پيشين و تعاليم تورات را تعليم مى‏دادند كه اين مكانها در نزد اعراب به «مدارس‏» يا «بيت المدارس‏» يا «مدارش‏» معروف بود. شواهد و قراينى كه از كتب روايى و تاريخى به دست مى‏آيد نشانگر آن است كه برخى از بزرگان مكه و يثرب به اين مكانها رفت و آمد مى‏كردند و سؤالهايى در باب داستانهاى انبيا و گذشتگان و موضوعات ديگر با علماى يهود مطرح مى‏كردند و آنها - بر طبق آنچه با ذهن آنان مانوس بود - پاسخ مى‏دادند و از همين رهگذر داستانهاى اسرائيلى و اساطير بسيارى در ميان اعراب - چه قبل از اسلام و چه بعد از ظهور اسلام - رواج يافت. (21)
ابن كثير در تفسير خود به نقل از ابن عباس مى‏گويد: قريش دو نفر از ميان خود به نامهاى «نضربن حارث‏» و «عقبة بن ابى معيط‏» را نزد علماى يهود در مدينه فرستادند تا از آنها درباره محمد صلى الله عليه وآله و اوصاف وى سؤال كنند - و چنين توجيه مى‏كردند - كه آنها نخسيتن اهل كتاب به شمار مى‏آيند و آنها چيزهايى از علوم انبيا مى‏دانند كه ما از آن بى خبريم. (22)
در خبر ديگرى آمده: وقتى كفار قريش براى چاره‏جويى نزد يهوديان مى‏روند آنان سه سؤال مطرح مى‏كنند تا از پيامبر سؤال شود از جمله: مساله روح، ذوالقرنين و اصحاب كهف. (23)
اين نمونه‏ها به خوبى نشانگر آن است كه قريش، به عنوان بزرگترين قبيله عرب از حيث تقدس كه خود را اهل حمس (تشدد در دين) مى‏خوانده، در مقابل يهود بسيار خاضع بوده است و اين تسلط فرهنگى بعدها و پس از ظهور اسلام نيز ادامه يافت و مسلمين از اهل كتاب همچنان با نقل قصه‏هاى تورات و انجيل و كلمات قصار آنها، اين تسلط را حفظ كردند.
ابن جرير و ابن ابى حاتم و دارمى در مسند خود از طريق عمروبن دينار از يحيى‏بن جعده نقل كرده‏اند: (24)
عده‏اى از مسلمين بعضى از شنيده‏هاى خود از يهوديان را مى‏نوشتند. آن گاه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله فرمود: «ضلالت‏براى امتى بس كه از آنچه پيامبرشان آورده دورى گزيند و روى به سوى مطالب ديگران آورد.» آن گاه اين آيه نازل شد: «اولم يكفهم انا انزلنا عليك الكتاب يتلى عليهم‏». (25)
«آيا براى آنان كافى نيست كه اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه پيوسته بر آنها تلاوت مى‏شود؟!».
نصوصى در دست است كه نشان مى‏دهد اهل كتاب با بهره‏گيرى از آگاهيهاى پيشين و نفوذ فرهنگى خود به عنوان ميراث دوره جاهليت‏براى به دست آوردن موقعيتى در جامعه جديد بسيار كوشيدند. متون دينى آنان مشتركات فراوانى با دين اسلام داشت و آنان توانستند با بهره‏گيرى از همين زمينه مدعى داشتن آگاهيهايى در زمينه تفسير قرآنى شوند. افزون بر اين آنان با استفاده از اين امر كه در متون گذشته آنان آگاهى از بعثت رسول خدا صلى الله عليه وآله آمده، زمينه آن را تا به آن جا گسترش دادند كه گويى در كتب مقدس آگاهيهاى فراوانى درباره سير تحولات جامعه اسلامى، سرگذشت‏خلفا و رخدادها و جنگها آمده است. باور داشتن مسلمان به اين امور كار اهل كتاب را آسان كرد. (26)
يكى از نويسندگان مصرى در خصوص اثرات نامطلوب داستانهاى خرافى اهل كتاب پس از ظهور اسلام مى‏نويسد:
«بسيارى از داستانهاى تورات و خرافات و اساطير گوناگون - پيش از اسلام - از ناحيه يهود و نصارى در ميان مشركان ساده انديش و ديگران شيوع يافته بود; اسلام، به هنگام ظهور با خرافات و اساطيرى مواجه گرديد كه در گذشته ميان اعراب رسوخ يافته بود و حقايقى مسلم به شمار مى‏رفت، چنان كه كسى را ياراى نقد و نظر آنها نبود و به همين جهت نقش اسلام در تصحيح اين عقايد خرافى و يا طرد پاره‏اى از آنها با دشوارى بسيار مواجه بود.» (27)
هر چند بايد گفت در اين اظهار نظر از جنبه ناديده انگاشتن نقش مبارزاتى پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم‏السلام و شيعيان آنها در مقابله با اباطيل و ترهات اسرائيلى و مروجان آن، حق مطلب ادا نگرديده است، ليكن نبايد غلفت ورزيد كه اثرهاى ناگوارى كه جامعه اسلامى از رهگذر داستانهاى خرافى و اساطير اهل كتاب در صدر اسلام و پس از آن متحمل گرديده - و اين نويسنده بدان اشاره نموده - به هيچ روى قابل انكار نيست و شواهد و قرائن بسيارى گواه اين مدعاست.
اما آنچه به گسترش اسرائيليات و داستانهاى خرافى و مجعول اهل كتاب كمك مى‏نمود اسلام آوردن ظاهرى و سطحى تنى چند از علما و دانشمندان يهود و نصارى بود كه با پوشيدن كسوت اسلام و حتى در آمدن به كسوت صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله توانستند به راحتى بسيارى از عقايد خرافى و رسوبات فكرى خود را در قالب روايات و احاديث‏به خورد مسلمانان بدهند و زلال جارى فرهنگ اسلامى رابا مجعولات و موهومات خود آلوده سازند. يكى از عواملى كه سبب مى‏گرديد تا اسرائيليات و مجعولات اين گروه از مسلمان نماهاى اهل كتاب به ديده قبول نگريسته شود آن بود كه اغلب مسلمانان اينان را هم‏رتبه و همشان اصحاب رسول خداصلى الله عليه وآله دانسته و ارج و قرب شايانى براى آنان قايل بودند و اين در حالى بود كه از منويات شوم آنان بى خبر بودند.
امير مؤمنان على‏عليه السلام در خلال يكى از فرمايشات خود با اشاره به موضوع جعل حديث اين دسته از مسلمان نماها مى‏فرمايد:
«يكى از گروههايى كه از پيغمبر خداصلى الله عليه وآله نقل حديث مى‏كنند منافقانى هستند كه ظاهرى آراسته به اسلام دارند ولى عمدا بر پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله دروغ مى‏بندند و اگر مردم مى‏دانستند آنان دروغ مى‏گويند حديثشان را نمى‏پذيرفتند، اما مردم مى‏گويند، اينان اصحاب رسول خداصلى الله عليه وآله هستند، آن حضرت را ديده و از وى حديث‏شنيده‏اند و از اين رو حديث آنها را قبول مى‏كنند در حالى كه خدا در قرآن وصف صحابه منافق را آورده و دروغگويى آنان را بازگو كرده است... اين منافقان دروغگو بعد از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله نيز زنده ماندند و با دروغ و بهتان نزد سران ضلالت مقرب شدند و اين سران آنان را به مقامات دولتى نصب كردند و بر مردم مسلط ساختند و به وسيله ايشان دنياى خود را آباد كردند و مردم همواره با حاكمان فرمانروا و با دنيا هستند مگر آنان كه خدا آنان را مصون بدارد.» (28)

3 - قصه سرايان و افسانه پردازان و نقش آنها در ترويج اسرائيليات

از آنجا كه قصه همواره ابزارى كارآمد در تاثير گذارى بر مخاطبان بوده است، اسرائيليات پردازان نيز از اين ابزار در جهت پيشبرد اهداف خود استفاده‏هاى فراوان بردند و خود به يكى از قطبهاى مهم خلق و اشاعه داستانهاى خرافى و جعلى مبدل شدند.
هر چند پيش از ظهور اسلام و در دوره جاهليت اساطير و افسانه‏هاى بسيار در ميان اعراب جاهلى رواج داشت، اما علاقه وافرى كه مردم عادى و حتى گاه صحابه پيامبر صلى الله عليه وآله به روايات داستانى و حكايات ساير اقوام و ملل نشان مى‏دادند سبب رشد فعاليت قصه‏گويان پس از پيدايش اسلام گرديد.
در پاره‏اى از تفاسير، رواياتى چند در بيان شان نزول آيه سوم سوره مباركه يوسف وارد شده كه نشان مى‏دهد گروهى از صحابه پيامبر صلى الله عليه وآله به دليل گردش به شنيدن داستانهاى بنى اسرائيل توسط يهوديان مدينه - كه به احتمال زياد ناشى از تصور آنان نسبت‏به يهوديان قبل از اسلام بوده - خواهان شنيدن همان قصص از رسول خدا صلى الله عليه وآله بودند.
در يكى از روايات نقل شده كه اصحاب از رسول خدا صلى الله عليه وآله خواستند تا براى آنان «قصص‏» نقل كند. در پاسخ اين درخواست اين آيه نازل شد كه: «نحن نقص عليك احسن القصص‏» ما بهترين سرگذشتها را از طريق اين قرآن بر تو بازگو مى‏كنيم. (29)
در روايتى ديگر از سعدبن ابى وقاص نقل شده: پس از مدتى كه قرآن پى در پى نازل شد و پيامبر بر مردم تلاوت كرد آنان گفتند: «لو قصصت علينا» چه مى‏شد اگر بر ما قصص مى‏خواندى. آنگاه همين آيه نازل شد. (30)
و نيز نقل شده كه صحابه از پيامبر صلى الله عليه وآله خواستند چيزى فراتر از حديث و فروتر از قرآن براى آنان بگويد كه مقصودشان قصص بود. كه به دنبال آن همين آيه نازل شد. (31)
به گفته دكتر جواد على: از اين همه اصرار و تحت فشار قرار دادن پيامبر صلى الله عليه وآله جهت قصه گويى مى‏توان ميزان اشتياق وافر صحابه را به قصص و داستانهاى جاهلى - و داستانهاى يهود - دريافت. (32)
جالب است‏بدانيم افرادى چند از جمله «نضربن حارث‏»، در زمان حيات پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله از همين عامل، يعنى مشغول داشتن مردم به داستانهاى جاهلى و يا اساطير و افسانه‏ها كه از ساير اقوام و ملل - خصوصا يهوديان - به عاريت گرفته شده بود، به عنوان ابزارى براى مبارزه با اسلام و رويارويى با قرآن بهره مى‏جستند.
پس از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه وآله و به دنبال غروب مهر نبوى از گستره افق اسلام خلا فرهنگى عظيمى جامعه اسلامى را فرا گرفت كه يكى از دلايل آن سياست نادرست‏حكام در انزواى عالمان حقيقى و بى توجهى به آنان در حل مشكلات و معضلات فكرى و فرهنگى جامعه اسلامى بود. به دنبال اين امر هيات حاكمه براى مشغول داشتن مردم به مسائلى حاشيه‏اى و غير ضرور و به جهت پر كردن اين خلا فرهنگى، به شيوه‏اى جديد روى آورد كه نه تنها نوعى لذت خيالى و دلپذير براى مردم در برداشت‏بلكه با منافع حاكمان وقت نيز هيچ گونه تعارض و اصطكاكى نداشت. اين شيوه اجازه دادن به قصه گويى آن دسته از علماى اهل كتابى بود كه - به ظاهر اسلام آورده بودند و از اين طريق هر چه مى‏خواستند، از انواع اسطوره‏ها، افسانه‏ها و ترهات در ميان مردم منتشر مى‏كردند و اوهام و خيالات آنان را به افقهاى دور دست و غبار آلود مى‏بردند و سپس در بيابان بيكران رؤياها و درياى ژرف و بى پايان فراموشى رها مى‏كردند.
اهل كتاب در تصدى اين امر از ديگران سزاوارتر و ماهرتر و از همگان در تحقق اهداف مورد نظر دستگاه شايسته‏تر بودند، زيرا از قديم مورد احترام عرب قرار داشتند و اعتماد آنان را به خود و دانش خويش جلب كرده بودند و اسلام نيز - على رغم تلاش فراوان - نتوانست اين ديدگاه بى پايه را از دلهاى بيمار و ضعيف آنان بزدايد.
دانشمندان اهل كتاب به خوبى از عهده اين ماموريت‏بر آمدند و همه اهداف حكومت و حاكمان و ديگر اهدافى را كه خود در رسيدن بدان كوشش مى‏كردند و شب و روز در راه نيل و حصول بدان تلاش مى‏كردند تحقق بخشيدند. اگر پيش از اين پنهانى و مخفيانه فعاليت مى‏كردند، امروزه آشكارا و با درخواست نظام حاكم به فعاليت پرداختند.
عالمان اهل كتاب اين نقشه خود را در سايه بخشنامه رسمى حكومت انجام دادند و مساجد مسلمانان و مهمترين آنها يعنى مسجد رسول اكرم صلى الله عليه وآله در مدينه را به اشغال خود درآوردند تا مردم را با بيان قصه‏هايى از رگذشت‏بنى اسرائيل و هر چه باب طبع مردم است و با اهداف خودشان نيز سازگار است مشغول نمايند. (33)
تميم دارى - مسيحى تازه مسلمان شده - كه در نظر خليفه دوم بهترين مردم مدينه به شمار مى‏آمد (34) از عمر خواست تا به قصه‏گويى بپردازد، عمر به او اجازه داد و او روزهاى جمعه در مسجد رسول خدا صلى الله عليه وآله، براى مردم قصه مى‏گفت. (35) عمر نيز خود در مجلس تميم مى‏نشست و به قصه‏هاى او گوش مى‏داد. (36)
در واقع مهمترين دليل پيوند قصه سرايى با اسرائيليات همان است كه تميم دارمى مسيحى مسلمان شده اولين بار قصه خوانى مى‏كرد و كعب الاحبار - يهودى تازه مسلمان - نيز در شامات همين شغل را داشت، و حتى فرزند همسر وى - از شوهرى ديگر - يعنى تبيع بن عامر كه نزد كعب الاحبار پرورش يافته و كتب آسمانى خوانده بود براى اصحاب قصه‏خوانى مى‏كرده است. (37)
محققان تصريح نموده‏اند كه جريان قصه‏خوانى در صدر اسلام حركتى متاثر از فرهنگ اهل كتاب بوده و براى قرنها مايه‏هاى اصلى آن قصصى بوده كه اهل كتاب از انبياء و مانند آنها روايت مى‏كرده‏اند. قصه‏خوانى نوعى فرهنگ را در كنار فرهنگ اسلامى قرار داد و على رغم مخالفت‏برخى از عالمان دين و با حمايت‏برخى از خلفا و محدثان توانست در عمق جامعه نفوذ كند و اثرات مصيبت‏بارى بر فرهنگ اسلامى بگذارد.
خصوصيت عمده اين قصه‏ها - با اين كه قرار بوده قصه به معناى واقعى و اصيل آن يعنى، تاريخى باشد - دورى آنها از واقعيت است، كه البته با نام واقعيت‏بر مردم عرضه شده است. براى قصه خوانان مهم آن بود تا قصه آنها از سوى مردم استقبال شود ولو اين كه با نام واقعيات تطبيق نكند. در عين حال هدف ظاهرى آنان در ارائه اين قصه‏ها نصيحت و موعظه كردن مردم بود. (38)
دكتر احمد امين مى‏نويسد:
«اخبار يهود و نصارى و افسانه‏هاى ملل ديگر از همين مجرا - يعنى قصه سرايان - وارد اسلام شد. افزايش قصه سرايى باعث فزونى دروغ و جعل حديث گرديد و حقايق تاريخى را وارونه ساخت و محققان - را دچار رنج نمود و طريق حق را بر آنان پوشيده ساخت.» (39)
وى دو منبع مهم داستانسرايى را كه غالبا نامشان در كتب روايى. و تفسير و تاريخ آمده «وهب بن منبه‏» و «كعب الاحبار» معرفى مى‏كند. (40)
«حنا فاخورى‏» نيز مى‏نويسد: «از رهگذر داستانها و افسانه سرايى‏ها پاى بسيارى از اساطير ملل ديگر و اخبار يهود و نصارى به عالم اسلام باز شد. و اين در حالى بود كه بسيارى از اين داستانها - كه بعدها رنگ خرافه به خود گرفت - در ابتدا برگرفته از داستانهاى كتاب مقدس و قرآن كريم بود. بدين ترتيب داستانسرايى حرفه‏اى شده بود كه در آن حقيقت‏با خيال، و دين با اسطوره در آميخته بود.» (41)
«ابوزهره‏» ضمن اشاره به مخالفت على عليه السلام با قصه خوانان و بيرون كردن آنها از مساجد مى‏نويسد: اين اقدام به آن جهت‏بود كه قصه سرايان اساطير و خرافاتى را كه بر گرفته از اديان گذشته بوده و تحريف در آنها رسوخ كرده بود در اذهان مردم جاى مى‏دادند.
وى ادامه مى‏دهد: چه بسا همين قصص سبب اصلى ورود بسيارى از اسرائيليات در كتابهاى تفسير و تاريخ اسلامى شده است.» (42)

4 - حكومت اموى و نقش آن در اشاعه اسرائيليات:

با به سلطنت رسيدن معاويه و حاكميت‏خاندان اموى بر جامعه اسلامى سير قهقرايى فرهنگ و ارزشهاى اسلامى و احياى سنتهاى جاهلى آغاز گرديد و در چنين محيطى بود كه بسيارى از بيمار دلان، جاعلان حديث، قصه سرايان دربارى، مروجان اسرائيليات، مسيحيان رومى، ورشكستگان سياسى و ته‏مانده‏هاى كفار قريش بسان مگسانى پيرامون شيرينى جاه و جلال حكام اموى گرد آمدند و از اين خوان گسترده بهره‏اى وافر بردند.
از آنجا كه اكثر حكام اموى خود بهره‏اى از علم و دانش نبرده بودند براى پر كردن خلا علمى موجود در جامعه اسلامى به اهل كتاب و شعرا و خطبا و قصه گويان روى نمودند و آنها نيز تا توانستند ترهات و اباطيل خود را در ميان مسلمانان پراكنده ساختند و چهره تابناك اسلام را زشت و كريه جلوه دادند.
دكتر احمد امين در توصيف گوشه‏اى از عصر تاريك اموى مى‏نويسد:
«دولت‏بنى اميه نسبت‏به نشر علوم كمكى نمى‏كرد فقط ادب و فن قصه گويى رسمى را رواج مى‏داد. دربار خود را به روى شعرا و خطبا باز كرده و قصه‏گويان را در مسجد معين و موظف مى‏نمود. به علم و فلسفه هيچ توجه و اهتمامى نداشت. علت آن جمود بايد اين باشد كه:
اولا - اساس حكومت‏بنى اميه فشار و خشونت‏بود و براى دوام آن به وجود شعرا و گويندگان نيازمند بودند، زيرا شعر و خطابه در آن روزگار مانند نامه‏نگارى عصر كنونى بوده است. بدين سبب غير از شعرايى كه لب به ثناى آنان مى‏گشودند كسان ديگر در نزد آنان مرتبتى نداشتند. شعرايى كه آل على و زادگان زبير را مدح كرده بودند فقط به نجات و رهائى از خشم بنى‏اميه قناعت مى‏كردند.
ثانيا - وضع بنى اميه يك وضع بدوى جاهلى خشن بود كه از علم و فلسفه لذتى نمى‏بردند، و به يك خطبه بليغ توجه بيشترى مى‏كردند. مسعودى مى‏گويد: «عبدالملك بن مروان شعر و مدح و حماسه را دوست مى‏داشت، رجال دولت او هم به وى اقتدا كرده بودند. اغلب بنى اميه هم چنين بودند.» (43)
احمد امين ضمن استثناء خالد بن يزيدبن معاويه و عمربن عبدالعزيز از اين امر مى‏گويد: چون خالد و عمر را استثنا كنيم اثرى از خلفاى بنى اميه در فلسفه و علم و تاريخ و تشويق علما نمى‏بينيم. (44)
در عصر معاويه گرمى بازار جعل حديث‏به اوج خود رسيد و حديث‏سازى در برترى «اين‏» و نكوهش «آن‏» آغاز گرديد و نسبت اين حديثها را به پيامبرصلى الله عليه وآله دادند و چون در آن دوره معمولا حديثها نوشته نمى‏شد بلكه از سينه اين راوى به ذهن آن ديگرى منتقل مى‏گرديد هر كس به ميل خود آنچه مى‏خواست‏بر آن مى‏افزود و يا از آن مى‏كاست. در مجامع روايى بابى به نام «فضايل‏» مى‏بينيم كه غالبا احاديثى از اين دست در آنها گرد آمده است. (45)
ابن عرفه مى‏گويد: «اغلب احاديث مشعر به فضيلت‏ياران پيغمبر در زمان بنى اميه جعل شده است، زيرا آنها ميل داشتند بنى هاشم را خرد و تحقير كند.» (46)
ابن ابى الحديد گروهى از صحابه و تابعين كه معاويه آنها را به جعل حديث گماشته بود - نام برده (47) و به نقش عمال معاويه در ساختن احاديث فضايل صحابه براى تقرب به بنى اميه اشاره نموده است. (48)
اما از سيل احاديثى كه براى خوشايند معاويه و در جهت تحكيم پايه‏هاى حكومت او جعل گرديد مى‏توان به احاديث فضيلت‏شام (يا همان قلمرو حكومتى معاويه) اشاره نمود كه حجم انبوهى از روايات جعلى را به خود اختصاص داده است. اين احاديث كه غالبا ساخته و پرداخته كعب الاحبار - يهودى تازه مسلمان - است‏به قدرى زياد هستند كه تنها ابن عساكر در كتاب خود «تاريخ مدينة دمشق‏» در 150 صفحه رواياتى را كه در مدح شام وارد شده گردآورى نموده است. (49)
به اين ترتيب معاويه و ساير حكام اموى كه براى رسيدن به اهداف سياسى خود به كارگيرى هر وسيله‏اى را مجاز مى‏شماردند، از روايات جعلى و ساختگى علماى يهود و مسيحى تازه مسلمان شده (يا به ظاهر مسلمان شده) و ساير جاعلان حديث و هوسبازان وابسته به خويش نهايت‏بهره را بردند.
بديهى است كه زمينه‏هاى نفوذ اسرائيليات به فرهنگ اسلامى تنها به عوامل ياد شده خلاصه نمى‏شود بلكه عوامل ديگرى نيز زمينه ساز حركت‏خزنده اسرائيليات در جامعه اسلامى بوده است كه از آن ميان مى‏توان به چند عامل ذيل اشاره نمود:
1 - جلوگيرى از نگارش احاديث پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در طول قرن اول هجرى كه از يك سو منجر به نابودى حجم انبوهى از ميراث اسلامى گرديد و از سوى ديگر رواج اسرائيليات و افكار خرافى و انحرافى در جامعه اسلامى را به دنبال داشت.
2 - اجمال داستانهاى قرآن و شرح و تفصيل كتابهاى پيشين.
3 - جمود برخى مفسران و محدثان در قبول هر گونه روايت.
4 - فتوحات اسلامى و ا ختلاط و آميزش مسلمانان با ملل بيگانه و تاثير پذيرى از برخى عقايد و آداب و رسوم آنها.
5 - ترجمه بسيارى از آثار علمى، فلسفى و ادبى ملل ديگر، به ويژه ترجمه تورات و انجيل و كتب مانوى و مزدكى به زبان عربى و بالمآل آشنايى مسلمين با داستانها و اساطير و خرافات موجود در برخى از اين آثار و راهيابى آنها به متون اسلامى.
6 - فقدان ضوابط و معيارهاى دقيق براى تشخيص اسرائيليات و احاديث موضوعه در ابتداى شكل‏گيرى جوامع روايى.
7 - دور نگاه داشتن تشنگان معارف ناب اسلامى از چشمه‏سار زلال اهل بيت پيامبر «صلوت الله عليهم اجمعين‏» به دليل سياستهاى خاصى كه از ناحيه دستگاه خلافت تعقيب مى‏گرديد.
و عواملى ديگر كه اين مجال را گنجايش طرح تمامى آنها نيست و نيازمند تاليفى مستقل است و اميد مى‏رود محققان و دانش‏پژوهان با پرداختن به ابعاد گسترده اين موضوع گامى مؤثر در جهت آشنايى امت اسلامى با خطرات و اثرات ناگوار اسرائيليات بردارند و براى مصون ماندن ميراث گرانبهاى اسلامى از گزند تحريف و دگرگونى‏ها به پالايش آن از اسرائيليات و ساير مجعولاتى كه متاسفانه رنگ دين به خود گرفته‏اند همت گمارند.

پى‏نوشتها:


1- صف، 8
2- مثنوى معنوى، دفتر ششم.
3- السيادة‏العربيه و الشيعة والاسرائيليات فى عهد بنى اميه، ص 109.
4- اثر التطور الفكرى فى التفسير فى العصر العباسى آل جعفر، ص 121.
5- الآلوسى مفسرا، محسن عبدالحميد ص 319 به نقل از: الاسرائيليات و اثرها فى كتب التفسير، ص 73.
6- التفسير و المفسرون، محمد حسين الذهبى، ج 1، ص 165.
7- محمد رشيد رضا در تفسير المنار، ج 4 ص 268 مى‏نويسد: يهوديان گاه خرافات و يا ساخته‏هاى ذهن خود را به مسلمين القا مى‏كردند تا آنان، اين مطالب را وارد كتابهاى خود كنند و با دين خويش در آميزند. به همين دليل در كتابهاى مسلمين به نوعى از اسرائيليات خرافى بر مى‏خوريم كه در عهد قديم (تورات) اصلا اشاره بدانها نشده است.
8- اهل كتاب در اصطلاح قرآن كريم بر يهود و نصارى اطلاق مى‏شود، هر چند عده‏اى از علماى اسلامى فرقه‏هايى چون مجوس و صائبين را نيز جزو اهل كتاب به شمار آورده‏اند.
9- آيينه اسلام، طه حسين، ص 9.
10- الاسرائيليات فى التفسير و الحديث، ذهبى، ص 22 و 23.
11- تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 125.
12- فجر الاسلام، احمد امين، ص 48.
13- سيكولوجيه القصه فى القرآن، ص 317 و 138، در همين كتاب به نمونه‏هايى از عقايد خرافى رايج در ميان اعراب جاهلى اشاره شده است.
14- قرآن كريم در سوره جمعه آيه 2 از اعراب جاهلى با تعابيرى ههچون «اميين‏» و بيسوادان و يا كسانى كه در گمراهى آشكارى به سر مى‏بردند ياد نموده است.
15- در برخى احاديث از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نقل شده كه فرمود: «بعثت الى امة امية‏» و يا فرمود: نحن امة امية لا نحسب و لا نكتب (صحيح بخارى - كتاب الصوم. و جامع ترمذى كتاب ابواب القراءات) در نهج البلاغه نيز در خطبه‏هاى 25 و 94 و 187 توصيفاتى چند از اوضاع و احوال عرب جاهلى بيان شده است.
16- الاسرائيليات فى التراث الاسلامى، ص 87.
17- همان، ص 90، الصحيح من سيرة النبى الاعظم، ج 1، ص 95.
18- سيرة‏ابن هشام، ج 2، ص 166: تفسير طبرى، ج 1، ص 324.
19- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 261.
20- به نقل از: فى الفكر الدينى الجاهلى قبل الاسلام، ص 62.
21- المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 550 و 557.
22- تفسير ابن كثير، ج 3، ص 71 و 72.
23- همان ماخذ و صفحه .
24- لباب النقول، ص 167، به نقل از: تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 151.
25- عنكبوت، 51.
26- تاريخ سياسى اسلام، ج 2، ص 87 و 88.
27- البدايات الاولى للاسرائيليات فى الاسلام، اثر حسنى يوسف الاطير، ص 6.
28- نهج البلاغه، خطبه 201; اصول كافى، ج 1، ص 62.
29- تفسير طبرى، ج 12، ص 90.
30- تفسير در المنثور، ج 4، ص 2; تفسير طبرى، ج 12، ص 90.
31- تفسير در المنثور، ج 4، ص 3 و 4.
32- المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 8، ص 372.
33- الصحيح من سيرة‏النبى الاعظم، ج 1، ص 122 - 124.
34- الاصابة فى تمييزالصحابه، ج 1، ص 215.
35- همان ماخذ، ج 1، ص 183 و 184 و 186.
36- القصاص و المذكرين، ص 29.
37- تهذيب الكمال، ج 4، ص 314; به نقل از: قصه خوانان در تاريخ اسلام و ايران، ص 70.
38- قصه خوانان در تاريخ اسلام و ايران، ص 8.
39- فجر الاسلام، ص 160 و 161.
40- همان ماخذ و صفحات.
41- الجامع فى تاريخ الادب العربى، ص 328.
42- تاريخ المذهب الاسلامية، ج 1، ص 15; به نقل از: قصه خوانان در تاريخ اسلام و ايران، ص 71 و بنگريد به: تاريخ الادب العربى (بروكلمان) ج 1، ص 128 و الاسرائيليات فى التراث الاسلامى، ص 101.
43- فجر الاسلام، ص 164.
44- همان ماخذ و صفحات.
45- تاريخ تحليلى اسلام، ص 187.
46- فجر الاسلام، ص 213.
47- شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 54 - 110.
48- همان ماخذ، ج 11، ص 44 و 45.
49- بنگريد به: تاريخ مدينة دمشق، ج 1، ص 24 - 169.

مقالات مشابه

معیارهای تشخیص روایات جعلی اسباب نزول

نام نشریهحسنا

نام نویسندهناصر عابدینی

ارزيابي اسرائيليان: معضلي تفسيري

نام نشریهکتاب ماه دین

نام نویسندهجین دمون مک الیف

التفسیر الرمزی: التکون و النشوء

نام نشریهالمنهاج

نام نویسندهنعمت‌الله الصالحی